امسال؟ سال غمهای بزرگ، دغدغههای کوچک، جیبهای خالی و آنفولانزاهای طولانی بود. امسال سال ترسیدن از گذشتن و هیچ نبودن و نشدن بود. سال کار کردن اما کاری نکردن. دلخوشی پررنگ امسال - فارغ از آنها که همیشه دلخوشی بودند و هستند - مدرسه و بچههام بودند. تنها کسانی که من را از مرگ به علت احساس بیهودگی ممتد نجات میدادند. برای سال جدید کاش بیایم و بنویسم: از «هیچی بهتر از چیز بد و متوسطه» به «تلاش عیار آدمهاست، نه دستاوردهاشون» کوچ کردم. کاش تلاشگر باشم و ادامهدهنده. به جهنم اگر هیچی هم نشدم. تلاشگر و ادامهدهنده بودن قشنگ است، ارزشمند است، متواضعانه و به دور از های و هوی است، و البته نقد است. هرچقدر هم کم. شعار امسال: بخوانیم و بنویسیم. بخوانید, ...ادامه مطلب
روی صندلی بوفه ی آن خراب شده نشسته،ساندویچ با طعم بغض میخورد،نامه های ونگوگ به برادرش را گوش میدهد و زیر لب با خودش میگوید:" قیافهمون شبیه پدرزن ونگوک شده: دستان زیر چانه، با کلاه، نگاه غمآلود."... , ...ادامه مطلب
این راحله همیشه بدقلق بوده.همیشه دیر و ارام و بعد از کلی دور شدن آمده اما خوب میداند ادم راه دیگری نیست. بدقلق است اما ایمان و باورش به بخشش و دستگیریَت تام و تمام است و مگر میشود بگذاری در دل ایمانی شک رخنه کند؟ما ذلک الظن بک!, ...ادامه مطلب
برام حس خانه ای را داری که سال ها درت زندگی کردم.بعد مجبور شدم بکوبمت و دوباره بسازمت.حالا که برگشتم با اینکه همانی اما بوی نویی میدهی.خالی هستی و صدا درت میپیچد.دلم گرفته اما با خودم میگویم اسماء!غصه نخور.اولش است.باز مثل قبل میشود.باز مثل قبل میشوی.نشدی هم نشدی.اصلامگر برای همین نبود که رفته بودی؟هان؟, ...ادامه مطلب
چه خیال ها گذر کرد و , ...ادامه مطلب
این کنجی که من نشستم هیچ کس نیست هیچ نوری هم نیست هرچند پرده ها را کنار زدم هیچ صدایی هم نیست جز صدای این دکمه هایی که شدند صدای حلقم. سلام من خوب نمینویسم.مخصوصا نامه را.یعنی اصلا زبانم(؟)بند می آید به جاش میگویم.یا از بر میکنم و میخوانم. اما حالا که اینقدر ساکتم باید بنویسم تا دق نکردم اینجا که من, ...ادامه مطلب
در اوج خستگی باشی و دستت به رفیقت نرسد. نه در دنیای واقعی حتی وقتی یک جایید نه در تلگرام حتی وقتی هر دو آنلاینید اما اون آنقدر حواسش باشد که بیاید و یک تومار نظر بذارد و هی هم تاکید کند فاخته حتما باید بخواند.و فاخته بخواند.و خستگی از جانش برود. این , ...ادامه مطلب
از اینهمه فکر مغز درد گرفتم. یعنی همه ی آدم ها به اندازه من هیچکس رو اونقدر شبیه خودشون ندارن که ته تهش با خودشون حرف میزنن یا فقط من اینطوریم؟ تک دل این بازی من نیستم.شاید تک دل بیخیال ترین آدم این بازی باشه.اما من حتم دارم که همه آدمایی که بهشون مبتلام تک دلن و من خستم از اینهمه فرار و گریز و دنبال و یافت. من خستم آقایان من خستم ری رای سید علی صالحی کاش من هم یک ری را داشتم., ...ادامه مطلب
قبل ترا،تویکی از پستام گفته بودم از کامنت ناشناس بدم میادا! حالا هی بیاید کامنت بذارید جناب «یکی»!هی عصبیم کنید!اه.هیچ مهمم نیست. تمام. +هنوزم پست قبل اخرین پست نودوپنجه چون این پست موقته. از تمام حضار بابت این پستای بیخودی و زرد پوزش میطلبم-_-, ...ادامه مطلب
هوای امروز را دیدی؟ بهاری بود،دونفره بود.بوی عید می داد. و تو،بهتر از هر کسی،میدانی که هوای عید چقدر دلتنگم میکند و چقدر یادم می اندازد که چقدر است که نیستی.. حالا تازه امروز که جمعه هم بود.. حالا تازه امشب که شام غریبان هم بود.. حق دارم امشب تمام شوم نه؟.. +آغاز سوختن از در و دیوار نیست آغاز سوختن از قدرت نیافتن اسلام است... +فکری ام باز،که اگر آن روز آن در نمی سوخت حالا بودید...حالا چقدر همه چیز بی حد و مرز زیبا بود.. فاخته.., ...ادامه مطلب
کاری بکن رفیق کاری بکن. من به فراسوی بی درمانی درد بشریت در این زندان جهان نما رسیدم... همان آن که سر حل کردن سوالات ریاضی داشتم قالب تهی میکردم و تو دیدی... همه ی حرف این است عزیزم: خسته ام از جانی که گرفتار تن است که گرفتار دلتنگی ست که گرفتار تکرار بر تکرار است تکرار در اشتباه غرق شدن در تکرار تکرار در غرق شدن و باز و باز و باز,چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی,چه خواهد کرد با ما عشق,چه خواهد کرد باما عشق؟ ...ادامه مطلب