خواب

ساخت وبلاگ

سه شنبه بود و همان جا که باید حرف میزدم صدام درنمی آمد.حنجره هام قفل کرده بودند انگار.و فرمانبراراده م نبودند..عمق وحشتناک بودن قضیه هم که پیداست...

چندتا ادم بودند روی صندلی نشسته،عین ربات به روبه رو خیره بودند و هی میگفتند:هیچ کس شبیه حرف هاش نیست..

تو توی خوابم نبودی اما با همان صدای نداشته داشتم در خواب برات زمزمه میکردم:منور کن دلو جان را/دل ه،تنگ پریشان را...


حالا بگذریم که زیر صدای همه ش صدای نحس گزارشگر فوتبال پلی استیشن محمدحسین بود!!


شبیه هذیان های تبانه بود.

اره

حکما تب داشتم

اقتضای سرما خوردگی ست

حکما

روالش همین است

انطور هم نگاهم نکن.وقتی میگویم از سرما خوردگی ست بگو چشم و پی اش را نگیر..


فاخته



+حالا نه به وقتی میخوام بنویسم و نوشتنم نمی اید.نه به حالا که میخواهم لال شوم و نمیشود.

چه خواهد کرد با ما عشق..؟...
ما را در سایت چه خواهد کرد با ما عشق..؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eotagh8 بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 12:43