چه خواهد کرد با ما عشق..؟

متن مرتبط با «به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت» در سایت چه خواهد کرد با ما عشق..؟ نوشته شده است

چند کلمه‌ی خودمانی و بی‌حوصله من باب آن چه سررسیدها می‌گویند.

  • امسال؟ سال غم‌های بزرگ، دغدغه‌های کوچک، جیب‌های خالی و آنفولانزاهای طولانی بود. امسال سال ترسیدن از گذشتن و هیچ نبودن و نشدن بود.  سال کار کردن اما کاری نکردن. دلخوشی پررنگ امسال - فارغ از آن‌ها که همیشه دلخوشی بودند و هستند - مدرسه و بچه‌هام بودند. تنها کسانی که من را از مرگ به علت احساس بیهودگی ممتد نجات می‌دادند. برای سال جدید کاش بیایم و بنویسم: از «هیچی بهتر از چیز بد و متوسطه» به «تلاش عیار آدم‌هاست، نه دستاوردهاشون» کوچ کردم. کاش تلاش‌گر باشم و ادامه‌دهنده. به جهنم اگر هیچی هم نشدم. تلاش‌گر و ادامه‌دهنده بودن قشنگ است، ارزشمند است، متواضعانه و به دور از های و هوی است، و البته نقد است. هرچقدر هم کم. شعار امسال: بخوانیم و بنویسیم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حتی با فرض آن‌که کوچک، بزرگ نباشد.

  • و حالا، هرچند اعداد اثری بر شوق و سر ِ پر سودایم نگذاشته اند، اما دیگر به دنبال کلیات نمیدوم. دیگر اگر فرزانه در دفترم بنویسد "اولین فیلسوف زن مسلمان" قلبم تند نمیزد. من ایمان آوردم به هیبت جزئیات. ایمان آوردم به واژه ای کوچک، که روزی در یکی از کلاس هایم بگویم و یکی از دخترکانم برای همیشه به خاطر بسپاردش. حالا دیگر نمیخواهم در راهروی کوتاه ِ جلوی کلاس سوم دبیرستان، از خانم قاسمی بپرسم" خانم میشه با فلسفه منشا اثر شد؟" و پاسخش، نه ِ قاطعش، نگرانم کند. حالا میخواهم بگویم "اثر" در کانت و هایدگر و ابن سینا بودن خلاصه نمیشود. اثر، شاید تنها چند کلمه در پاسخ یکی از نامه های دخترکانم باشد. اثر شاید در یک آغوشِ از پس دعوایی طولانی با فرزند ِ هنوزْ در عدمم باشد. و حالا باور دارم، به سرایت آن آغوش، آن کلمه، آن واژه ی کوچک، در جای جای جهان. حالا دیگر جهانِ خیالم یک کلِ مبهمِ در تلاش برای یافتن تکه های خویش نیست؛ تکه هایی کوچک است که شاید اگر بتوانند با هم در صلح باشند، روزی تکه ای بزرگتر را متولد کنند.  حالا دیگر در جهان خیالم، نظریه پرداز نیستم. کتابی به نام "پشت دریاها شهری نیست" ندارم. من آنجا هم دیگر تنها اسماءم. یک اسماء کوچک، بسیار بسیار کوچک. که تکه هایی بسیار کوچک تر از خودش را رنگ میزند، اما آنچنان باوسواس، که تو گویی این تکه ی به غایت کوچک، همه ی عالم ممکنات است. +برای کسی که از وقتی دست راست و چپش را شناخته، قصد نجات جهان را داشته، احتمالا رسیدن به این نقطه بزرگترین دستاورد حیات کوتاه و کوچک و ساده اش باشد!  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • محتوای این پست تمام نشده پاک شد. پس عنوان هم باید به سرنوشتی مشابه دچار شود

  • این صفحه ی سفید گواه است که ما همیشه تن ِ عمیق ترین کلماتمان را  به دست ِ بک اسپیس بی رحم سپرده ایم, ...ادامه مطلب

  • ۱۴ بهمن

  • Et mes rêves s'accrochent à tes phalanges   + کلمه ها قدرتمند تر از تصور ما هستند., ...ادامه مطلب

  • به تو

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • ثبت / ام‌روز ، آن‌جا

  • روی زمین ِسرد ِ باغ نگارستان نشسته ، بساطش را کنارش پهن کرده ، سعی میکند صدای حرف های خاله زنکی ِ زن هایی که در چند قدمی اش جا خشک کرده اند را نشنود و به صدای دلنشین ِ امید نعمتی  ِ در گوشش توجه کند.ه, ...ادامه مطلب

  • وصف ِ آنی

  • این روز ها که جرئت ِ دیوانگی کم است ،  بگذار باز هم به تو برگردم .     امضاء ؛ مجنون ِ پرت شده از دهه ی ۶۰  ِ شب زنده دار ِ عاشق ِ همه ی کسره ها و همزه ها !, ...ادامه مطلب

  • به خود

  • تقلا با تلاش فرق دارد.تلاش را کاری ندارم. میخواهم از تقلا بگویمت.بگویمت که تقلا خوب نیست و تو شاید حتی آن را از تلاش هم بهتر بلدی. تقلا وقتی ست که در آبی و رو به غرق شدن ، دست و پای آن وقتت میشود تقلا, ...ادامه مطلب

  • سعی نکنید که سردربیاورید.شطح ِ ۲ شب‌به‌بعدی‌ ست

  • میدانی اینکه *دقیقا* بیست و دو خط بنویسی و در آنی پاکشان کنی یعنی چه؟یعنی دوباره هوای کندن به سر دارم.خدا بخیر کناد:) +آن ۲۲ خط هم البته شرحی از واقعه ای در رابطه با کندن بود.اما مجملش با اصل داستان هم‌آهنگ تراست.برای همین اینطور شد!:), ...ادامه مطلب

  • به خود، یا به رفیق؟مثل آنکه به A یا به A؟

  • "رفاقت به کیفیت است نه به کمیت." این جمله را روزی هزار بار باید بگویم تا وقتی از فرط دلتنگی و علاقه به رفیق، به فرزانه، دیوانه شدم و قهر کردم و زدم زیر میز رفاقتمان، نجات دهنده ام باشد. رفاقت دقیقا هم, ...ادامه مطلب

  • "بهار ما گذشته انگار .."

  • برویم از ته بزنیم سلسه ی موی دوست را. +کو دوستی؟کو؟:) +"من کاسه ی صبرم.این کاسه لبریزه.." +هنوز‌برای این بی خانمان ها تصمیمی ندارم. #باز_هم_موقت ، #احتمالا!, ...ادامه مطلب

  • شبیه آن گوی های آبی،یا طلاییِ آبی شده ی inside out:)

  • همه ی تلاش هات وقتی به باد میرود که سیاهیِ به قاعده ی زغال و گودیِ به قاعده ی کاسه ی زیر چشمت لو میدهدت..!:)+مامان دیشب میگفت اولین امتحان دوران دانشجویی ت را جایی ثبت کن تا آن وقت که داشتی دکترا میگر, ...ادامه مطلب

  • بگذارید مرا تا که به پایان برسم

  • کاش آغوشی بود  و این من،به وسعت تمام دردهای تمام دقایق خودم،تمام دردهای تمام دقایق عزیزانم و تمام دردهای تمام دقایق همان ها که اسمشان را هم نمیدانم اما دردهاشان آتشم میزنند در انحصارش میباریدم. میباری, ...ادامه مطلب

  • بابای شعرهای به دنیا نیامده !

  • سلام حاجی!سلام بابا!سلام سردار... میدانی چند وقت است حرف نزدیم..؟ بابا دخترت بزرگ شده.دخترت شبیه همه شده.دخترت همه شده... دیگر در سرش هوای پرواز نیست.دیگر فکر هجرت نیست.دیگر فکر راه نیست... بابا دخترت با همان چیزهایی خوشحال میشود که دیگران میشوند. بوی خاک مستش نمیکند.آبی آسمان عاشقش نمیکند. دلش بوی دنیا گرفته. اصلا میدانید چند وقت است به چشم هاتان خیره نشده؟شمعی روشن نکرده؟چیزی در دفتر "دوستت دارم"ننوشته؟دلش از چیزی نلرزیده؟ چرا..لرزیده...از چه اش را نگوید بهتر است اما... آخ بابا... دخترت دیگر آن دختر بچه ی عاشقی که بخاطر گم شدن پلاکش بغض میکرد نیست... هیچ نوشته ای به دیوار نیست.هیچ عکسی.هیچ دلی حتی ... دریاب جانا  ...! دریاب . +این چشم ها چند وقتی ست کویر که هیچ،رمقی هم براش نمانده..., ...ادامه مطلب

  • به "خود"

  • میدونم روزای سختیه.خوب میدونم.و بخشی از این سختی رو هیچکس حتی فرزانه و آوینم نمیدونن.اما اسماء!پاشو.بسه دیگه.یادته جنوب پاهات درد میکرد ولی یه لحظه ام حاضر  نبودی وایستی؟یادته چه درد دل انگیزی میشد؟اینم میتونه همونقد خوب باشه.درست میشه.باز روزای خوب میان هرچند شاید کوتاه باشن و بعد سری بعدی شروع شه اما خودت خوب میدونی این وسط حالای خوبی ام هست.حتی الانم هست. اسماء!تو ادم درد کشیدن هستی اما حسرت کشیدن نه.پاشو دختر پاشو., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها